تشکیل خانواده یک سنت و فرهنگ مثبتی است که باید از همان کودکی برای آن برنامه ریزی کرد. شاید اگر چنین آمادگی ای در فرزندان ما نهادینه شود در بزرگسالی کمتر شاهد مشکلات خانوادگی باشیم. به نظرم یکی از آسیب ها از همان کودکی شروع میشود مثلا همین خاله بازی! من هنوز نفهمیدم خاله در این بازی چه نقشی داشت؟!
من که پدر خانه بودم و دختر همسایه مادر! بازی که شروع می شد او کیف زندگی اش را باز می کرد و در چشم به هم زدنی بی منت، دکوراسیون ساده ای می چید. من هم فقط از سر کار می آمدم و چای می خوردم. خیلی خوب و خوش زندگی مان را بازی می کردیم! گاهی هم اگر کسی مزاحم بازی مان می شد، او را به فرزندی انتخاب می کردیم. او از اول تا آخر یا باید خواب می بود یا توی کوچه مشغول بازی. کاری با کار ما نداشت مثل الان نبود که!
حالا به نظر شما چرا به این تمرین زندگی، خاله بازی می گفتند؟ ما که با خاله مان بازی نمی کردیم! یعنی این فرزند خوانده، جاسوس خاله بود؟ یا اینکه باید می پذیرفتیم همیشه در زندگی ها یک شخص مرموزی باید ما را کنترل کند؟! اصلا چرا عمه بازی نمی گفتند؟ ما که سر در نیاوردیم. الان به نظر شما، ما خاله را به خانه مان راه بدهیم؟!