میم مثل زهرا سلام الله علیها
روز مادر را به همه ی مادران و فرزندانِ مادران- پزشک، معلم، مرد، زن، دختر، پسر و...- تبریک می گویم.
و تو مادر!
چقدر خوبی که روزت را می توان به همه ی دنیا تبریک گفت.
+میلاد ام الائمه فاطمه زهرا سلام الله علیها مبارک.
وظیفه داریم ناراحت باشیم، وقتی به کودکی ستم می شود و کاری از ما ساخته نیست.
وظیفه داریم غصه بخوریم، وقتی هم کیشانمان را به گلوله می بندند و دستمان بسته است.
وظیفه داریم خون دل بخوریم، وقتی یک تکلیف الهی را نمی توانیم انجام دهیم.
اما نمی دانم وقتی در کشور اسلامی ما، شاهرگ ناهی از منکری را میزنند و ما همچنان در پیچ و خم کارهای اداری مانده ایم و آب از آب تکان نمی خورد چه وظیفه ای داریم! ناراحت باشیم، خون دل بخوریم، اشک بریزیم یا از غصه بمیریم؟
تا که واجب دوباره زنده شود
صد کفن زیر خاک، ژنده شود
چون خلیلی هزار باید داد
تا که ماتم دوباره خنده شود
+تقدیم به روح مطهر همه شهدای امر به معروف و نهی از منکر بویژه سید الشهدا علیه السلام
جانا سبد از تو جنس و کالا از من
یارانه ز تو طاقچه بالا از من
شعر و غزل و ترانه و زخمه و چنگ
ساز از تو و رقص زشت و زیبا از من
جارو زدی و غبار آن دستت ماند
خاک از تو، سرِ صاف و مصفا از من
در نطق عمومی و خصوصی اینبار
تکبیر ز تو شعار غرا از من
استاد تو و مغز تو و فکر تویی
درس از تو کلاس اول آ از من
+ چون شعر طنز است، خوب بخوانید، خوب متوجه شوید و خوب نظر بدهید!
وقتی که کودکان حرم، سیمشان وصل می شود از چه جاها که بالا نمیروند...
چه آتشی به دلم می زند
این "إن وُصلیه"
وقتی که می بینم فاطمه هم از قاعده اش مستثنی نبود!
::
پ.ن:
+ ...فَقِیلَ لَهُ یَا أَبَا حَفْصٍ إِنَّ فِیهَا فَاطِمَةَ فَقَالَ "وَ إِنْ"...
بعضی وقت ها، با حلوا حلوا دهن شیرین می شود. اگر نگاهی به دور و بر خود بیندازید، حتما افرادی را می بینید که مدام از بدبختی و گرفتاری خودشان می نالند. با اینکه دستشان به دهنشان می رسد، اما از بدهکاری ها و بی پولی ها می گویند. از بد بیاری ها و وام ها! هر دفعه هم که آنها را می بینی همان جوری اند. طوری است که آدم احساس میکند، از او فقیرتر وجود ندارد. و گلی به جمال خودش می زند که می تواند، مثلا هفته ای یکبار میوه ای بخورد. ماهی یکبار گوشتی بخرد و سالی یکبار مسافرتی برود. این انسانهای فقیر صفت، سزاوار فقرند. همانطور که رسول خدا فرمود: کسی که خود را به تهیدستی بزند تهیدست می شود!
"من تفاقر افتقر" تحف العقول ص 42
در پارک نشسته بودم. مردی زحمت کشیده با چهره ای آفتاب سوخته و کمی لاغر، روی نیمکت روبروی من نشست. روزنامه ی مچاله شده ای دستش بود. آن را باز کرد و با اشتها مشغول خوردن نان داخل روزنامه شد و زود رفت.
مدتی است واقعا مانده ام که چطور باید شکر خدا را بجا بیاورم...