پیاه رو

من و دست نوشته هایم...
پیاه رو

گاهی شعر، گاهی داستان، گاهی طنز، گاهی جمله کوتاه، برایم فرقی نمی کند مهم این است که بتوانم درد دلها و دغدغه هایم را با قلم خودم منتقل کنم. گاهی کم، گاهی زیاد، گاهی تلخ و گاهی شیرین...

آخرین مطالب

اوباما متشکریم

که جان تازه ای به راهپیمایی های ما بخشیدی

امسال، شعارها بیشتر به دل می نشست!

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۲ ، ۱۵:۳۸
محمد علی ملکیان

پسر خاله ی 5 ساله ای دارم که بد جوری گرفتار چشم و همچشمی و تقلید از هم سن و سالاشه. مثلا وقتی اونو خونه فامیل ها می برن، به اتاق بچه ها شون می ره و خیلی دلش می خواد اتاق خودش رو مثل اتاق اونا کنه و برای این کار، خودش رو به آب و آتیش میزنه. یک روز می خواد از سقف اتاقش بادکنک آویزون کنه یه روز به درو دیوار اتاقش عکس می چسبونه... خلاصه هر روز کارش همینه. البته اشکالی هم بهش نیست چون اقتضای سنشه! بگذریم!

در 17 دیماه 1314 رضا خان با برپایی جشنی بنام آزادی زنان و به بهانه احقاق حقوق اونها، رسما کشف حجاب رو علنی کرد. او پس از سفرهای مختلفش به اروپا، به این فکر انداخته شد! که باید کشورش رو متمدن کنه و اولین قدمش هم ایجاد شباهت ظاهری بین ایران و اروپاست.

رضا خان بعد از سفر ترکیه، به محمود جم (رئیس الوزرا) می گه: " نزدیک دو سال است که این موضوع – کشف حجاب -  سخت فکر مرا به خود مشغول داشته‌ است، خصوصاً از وقتی که به ترکیه رفتم و زن‌های آنها را دیدم که «پیچه» و «حجاب» را دور انداخته و دوش به دوش مردهایشان در کارهای مملکت به آنها کمک می‌کنند، دیگر از هر چه زن چادری است بدم آمده ‌است. اصلاً چادر و چاقچور، دشمن ترقی و پیشرفت مردم است. درست حکم یک دمل را پیدا کرده که باید با احتیاط به آن نیشتر زد و از بینش برد."[1]

اما چون می دونست مردم متدین ایران به این سادگی زیر بار نمیرند، طرح رو کم کم شروع کرد و اولین نیشتر رو به مدارس زد. به حکمت، وزیر فرهنگ، دستور داد که "در مدارس زنانه، معلمان و دخترها باید بدون حجاب باشند و اگر زن و دختری امتناع کرد او را در مدارس راه ندهند."

بعد از این قانون، عده ای اجازه ندادند دختراشون مدرسه برن و به اونا میگفتن: " اصلا چه معنا داره دختر درس بخونه؟ لازم نکرده مدرسه بری. بشین ورِ دل مادرت، کارِ خونه یاد بگیر که پس فردا خونه شوهر رفتی آبروی ما رو نبری!" اما عده زیادی از دخترها که به تحصیل علاقه داشتند، مجبور بودند با پوشش و چادر، تا دم مدرسه بیان، جلوی در لباس خودشون رو عوض کنن و بدون پوشش، وارد مدرسه بشن و بعد از پایان مدرسه دوباره چادر بپوشن و برگردند. حالا هیچ فرقی هم نمی کرد که مدرسه مخصوص دخترها باشه یا مختلط! به هر حال، این هم در نوع خودش سبکی از زندگی قبلِ انقلاب بود. اما کم کم دارم نگران پسر خاله 5 سالم میشم. نظرتون چیه تا دیر نشده ادبش کنیم؟!



[1] مهدی صلاح، کشف حجاب، زمینه‌ها، پیامدها و واکنش‌ها، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، ۱۳۸۴، ص۱۱۸

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۲ ، ۱۴:۲۸
محمد علی ملکیان

از خجالت آب می شوند

خیلی زود؛

 آن برف هایی

که بر گنبد شما می نشینند

بانو

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۲ ، ۰۷:۵۰
محمد علی ملکیان

آیه روشن حقوق بشر در نگاه امیر بشر

که به مالک فرمود: "با رعیت مثل حیوان درنده نباش که خوردنشان را غنیمت بشماری، زیرا رعیت دو دسته اند: یا برادر ایمانی تو هستند و یا نظیر تو در آفرینش!" نهج البلاغه نامه 53

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۲ ، ۰۷:۰۷
محمد علی ملکیان

حتما سوار تاکسی شوید. اگر فرهنگی هستید، اگر سیاسی هستید، اگر اهل هنر هستید، اگر اهل فیلم و سینما هستید، اگر معمار و مهندس هستید، اگر روانشناس و جامعه شناس هستید، اگر علاقه مند به دین هستید، اگر دانشجو و بازاری هستید، سوار تاکسی شوید. حتی اگر مسیرتان نمی خورد، باز هم سوار تاکسی شوید. سوار شوید و از ظرفیت های آن بهره ببرید. باید از برخی راننده های تاکسی استفاده کرد. راننده ای که تئوریسین فرهنگی است. راننده سیاستمدار، راننده هنرمند و ادیب، رانند منتقد سینما، منتقد ترافیک و شهر سازی، راننده مردم شناس و جامعه شناس، راننده ی مشاور، راننده اقتصاددان و نیز راننده دین شناس و صاحب نظر، سوار شوید و از این همه علم و تخصص استفاده کنید. برای یافتن تخصص راننده، فقط کافیست بعد از سوار شدن، بگویید: چقدر گوجه گران شده است.

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۲ ، ۰۷:۰۴
محمد علی ملکیان

من سیگار نمی کشم

شیشه و کراک و تریاک هم نمی کشم

من

فقط

انتظار می کشم!

۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۲ ، ۱۳:۵۵
محمد علی ملکیان

من هیچ وقت در مورد کاری که توش تخصص نداشته باشم، اظهار نظر نمی کنم. حتی اگه هنر باشه!!!!

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۲ ، ۱۹:۴۹
محمد علی ملکیان

شب میلاد رسول گرامی و حضرت صادق علیهما السلام، مسجد پر از جمعیت بود. نماز مغرب که تمام شد مردی نسبتا جوان، از بین جمعیت بلند شد و با ناراحتی و التماس، شروع به صحبت کرد.

-         برادران! نمی خواهم زیاد وقتتان را بگیرم...

کمی همهمه شد. مرد صدایش را بالاتر برد و ادامه داد.

-         راستش یک هفته پیش، بچه من که از مدرسه برمی گشت، ماشین به او زد و فرار کرد. الان اصلا وضعیت خوبی ندارد. با اینکه هر چی داشتیم خرجش کردیم، ولی فایده ای نداشته. به من کمک کنید. به کمک شما نیاز دارم. خدا از برادری کمتان نکند جای دوری نمی رود. اگر شب میلاد نبود شاید به کسی رو نمیزدم. جمعیت تان هم که زیاد است. اگر همتی کنید حتما مشکل من حل می شود. انشا الله در چنین شب هایی، همه شاد باشند و مریض نداشته باشند. خدا برایتان جبران کند. من جایی را غیر از همین مساجد نمی شناسم که بتواند به من کمک کند. دکتر گفته اگر می خواهی بچه ات زنده بماند، فقط باید برایش دعا کنی کاری از ما ساخته نیست اگر میشود بعد از نماز برای برگشتن علیرضای من دعا کنید دعا کنید.

مرد بغض کرد و نشست.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۲ ، ۱۵:۲۶
محمد علی ملکیان

اصلا دلم نمی خواهد بگویم که: بخاطر حفظ جان شیعیان سوریه و پاکستان و... حفظ وحدت کنیم تا عده ای بیایند توجیه کنند و بگویند که در جلسه خصوصی ما که خبری نیست و اتفاقی نمی افتد! و بعد همه با همین فکر کار خودشان را بکنند و شیعیان کشته شوند و بشود مصداق " گنه کرد در بلخ آهنگری/ به شوشتر زدند گردن مسگری!" از بس اینها را گفته ایم خسته شدیم. مگر برای عمل به تمام احکام مان دنبال دلیل قانع کننده میگردیم که مو لای درزش نرود؟! همین که حاکم شرعی و ولی امر مسلمین حکم کرده کافی نیست؟ جسارتا ولایت پذیری به چه معناست؟؟؟

صد بار بدی کردی و دیدی ثمرش را     خوبی چه بدی داشت که یکبار نکردی؟

                             پیشاپیش هفته وحدت مبارک

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۲ ، ۰۰:۰۵
محمد علی ملکیان

کسانیکه الان دورتان میزنند

خیلی هاشان همانهایی هستند که در کودکی دورتان می گشتند.

سابقه دارند...

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۲ ، ۱۸:۲۹
محمد علی ملکیان