پیاه رو

من و دست نوشته هایم...
پیاه رو

گاهی شعر، گاهی داستان، گاهی طنز، گاهی جمله کوتاه، برایم فرقی نمی کند مهم این است که بتوانم درد دلها و دغدغه هایم را با قلم خودم منتقل کنم. گاهی کم، گاهی زیاد، گاهی تلخ و گاهی شیرین...

آخرین مطالب

التماس دعا دارم...

دوشنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۲، ۰۳:۲۶ ب.ظ

شب میلاد رسول گرامی و حضرت صادق علیهما السلام، مسجد پر از جمعیت بود. نماز مغرب که تمام شد مردی نسبتا جوان، از بین جمعیت بلند شد و با ناراحتی و التماس، شروع به صحبت کرد.

-         برادران! نمی خواهم زیاد وقتتان را بگیرم...

کمی همهمه شد. مرد صدایش را بالاتر برد و ادامه داد.

-         راستش یک هفته پیش، بچه من که از مدرسه برمی گشت، ماشین به او زد و فرار کرد. الان اصلا وضعیت خوبی ندارد. با اینکه هر چی داشتیم خرجش کردیم، ولی فایده ای نداشته. به من کمک کنید. به کمک شما نیاز دارم. خدا از برادری کمتان نکند جای دوری نمی رود. اگر شب میلاد نبود شاید به کسی رو نمیزدم. جمعیت تان هم که زیاد است. اگر همتی کنید حتما مشکل من حل می شود. انشا الله در چنین شب هایی، همه شاد باشند و مریض نداشته باشند. خدا برایتان جبران کند. من جایی را غیر از همین مساجد نمی شناسم که بتواند به من کمک کند. دکتر گفته اگر می خواهی بچه ات زنده بماند، فقط باید برایش دعا کنی کاری از ما ساخته نیست اگر میشود بعد از نماز برای برگشتن علیرضای من دعا کنید دعا کنید.

مرد بغض کرد و نشست.

نظرات  (۱)

قشنگ بود، من فک کردم پول میخواد چون رسم بر این است (!)
اما التماس دعا داشت...
پاسخ:
آره دیگه. خواستم بگم هر التماس دعایی التماس دعا نیست!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی